قانون بازی را می‌شناسی؟

مدتی پیش منزل یکی از اقوام مهمان بودیم .

یک دورهمی فامیلی و گپ و گفتگوهای معمول ،از گرانی اجناس و اوضاع نابسامان اقتصادی تا گمانه‌زنی‌های اوضاع سیاسی آینده و توصیه‌های بهداشتی و غذایی و انواع رژیم‌های توصیه شده در فضای مجازی .

خلاصه اینکه بحث‌ها حسابی داغ بود و حتی در حین صرف شام و پس از آن هم ادامه داشت .

تا اینکه جوان‌های فامیل بی‌حوصله از این حرف‌های تکراری و نظرات بعضأ غیر کارشناسی دور میز غذاخوری جمع شدند و برای فرار از حرف‌هایی که هرچه بودند چاره کار و زندگی آنها نمی‌شدند تصمیم به بازی دست‌جمعی مافیا گرفتند.

دخترم که می‌دانست من هم حوصله این بحث‌ها را که اکثرأ رنگ و بوی دلسردی و ناامیدی نسبت به شرایط موجود و حتی پیش‌بینی آینده داشت را ندارم ،من را هم دعوت به بازی کرد و از من خواست به آنها ملحق شوم .

خوب راستش تا حالا مافیا بازی نکرده بودم و البته شاهد این بازی در برنامه‌های تلویزیونی یا جمع‌های دوستانه بودم ولی خودم نه،اصلأ با قواعد و قوانین آن آشنایی نداشتم و البته که خیلی هم این بازی را ساده می‌پنداشتم .

خلاصه اینکه یکی از بچه‌ها برایم از قانون بازی گفت و شخصیت‌های بازی را تشریح کرد که من خیلی سرسری گوش دادم و با خودم گفتم :اینکه دیگر نیاز به این همه توضیح و تفضیل ندارد می‌روم جلو و از دیگر بازیکن‌ها تقلید می‌کنم .

و بازی شروع شد و اما من ،گیج و سردرگم اصلأ نمی‌دانستم این بچه‌ها چه می‌گویند .

روی کاغذی که به من داده بودند نوشته شده بود مافیا و من باید طوری صحبت می‌کردم که این نقش از بقیه پنهان بماند .

به بقیه نگاه می‌کردم که چقدر جدی بحث می‌کنند ،دلیل می‌آورند و نقش‌هایشان را با رعایت قانون بازی اجرا می‌کنند و من کلافه و خسته از تکرار جمله‌هایی که معنی چندانی برایشان قایل نبودم در بازی مانده بودم .

و جالب اینکه یک دور بازی تمام شد و من بدون آنکه بفهمم چه شد برنده شدم وجالتر اینکه در دو دور بعدی هم من مافیا و برنده بازی بودم .

و دیگه فکر کردم چه کار آسانی است این بازی و اصلأ قانون و قاعده هم ندارد فقط کافی است جمله‌های از پیش تعیین شده و حتی به نظر خودم بی‌معنی و غیرواقع را مرتب تکرار کنی .

و اما بازی ادامه پیدا کرد و من دیگه روی دور شانس نبودم و در تمام دورهای بعدی خیلی زود از گردونه بازیکن‌ها خارج می‌شدم .

و اینجا بود که با نگاهی عمیق‌تر و جدی‌تر به بچه‌ها فهمیدم ،نه نمی‌شود تا قانون‌ها را نشناسی امکان موفقیت ماندگار را نخواهی داشت .

بازی جدی‌تر از آن بود که من گمان داشتم .

و به هرحال آن‌شب وآن مهمانی تمام شد و گذشت ولی در راه برگشت و در ماشین دخترم جمله‌ای به من گفت که تکانم داد و سخت به فکر فرو رفتم .

دخترم رو به من کرد و گفت :مامان فکر کردی بازی الکی بود ؟ نه اینجوری نیست باید قانون بازی را بشناسی تا هم امکان برنده شدنت بیشتر بشه و هم از جریان بازی لذت ببری و حوصله‌ات سر نره و سردرگم نمونی .

و راست می‌گفت دختر من ،هر بازی قانون خودش را دارد و اگر آن را بشناسیم برایمان خوش‌آیند خواهد بود حتی اگر برنده هم نشویم حداقل کمتر زمین می‌خوریم و راههای اشتباه می‌رویم و به بن بست‌های کلافه‌کننده می‌رسیم .

و من آنشب به این اندیشیدم که مهمترین و ملموس‌ترین بازی که ما نقش‌آفرین آن هستیم بازی زندگی است و آیا همگی ما قانون آن را می‌شناسیم ؟

شما چه فکر می‌کنید؟

به نظرتان وقتی تلاش می‌کنیم در هر شرایطی هم‌رنگ جماعت بشویم ،وقتی مرتب خودمان را با دیگران مقایسه می‌کنیم و برای خودمان کافی نیستیم ،وقتی دچار نشخوارهای فکری هستیم و خود برتر و آگاهمان را فراموش کرده‌ایم و کودک بی‌نوای درونمان را در اتاق‌های تاریک انتهای وجودمان زندانی کرده‌ایم قانون عزت نفس در زندگی را فراموش نکرده‌ایم ؟

به راستی واقعی ماندن و در هر شرایطی با خود صادق بودن و حضورمندانه زندگی کردن قانونی است مهم در زندگی که ما را لایق یک زندگی عالی و با روحیه خوب خواهد کرد و این همان عزت نفسی است که درهای خوشبختی و سعادت و آرامش را به رویمان باز می‌کند .

قبول کنیم قانون زندگی قانون لیاقت‌هاست و دروازه‌های موفقیت از درون به بیرون باز می‌شود .

اگر در دنیای درونمان کوچک باشیم و محدود باشیم نمی‌توانیم موقعیت‌های بزرگ دنیای بیرون را ببینیم و از جریان بازی عقب می‌مانیم .

وقتی مسیر را فدای مقصد می‌کنیم و هیچ از زیبایی‌های طول راه بهره نمی‌بریم وقتی مدام بر سرعت حرکتمان می‌افزاییم و به دنبال کسب نتیجه نهایی هستیم شاید به مقصد برسیم ،شاید نتیجه دلخواه را هم بگیریم ولی کوله‌باری انباشته از تجربه‌های نازیسته و احساس‌های فروخورده را با خود به سوغات می‌بریم .

باور کنید قانون زندگی به ما می‌گوید زندگی یک پروسه ،یک فرآیند است که باید از هر لحظه آن لذت برد .

اگر زندگی را به تمامی پس‌انداز کنیم ،خودش خودش را خرج می‌کند تا تمام شود بدون اینکه ذره‌ای مزه شیزین در دهان ما مانده باشد .

تا زمانی که درگیر دنیای متلاطم تردید و عدم خود باوری و باورهای محدود کننده هستیم دنیا همان اندازه به ما خواهد داد همانقدر محدود و کوچک .

قانون زندگی ،قانون باورهاست ،باور به خود به توانایی‌های خود به فراوانی و برکت در زندگی و به اینکه باور کنیم ما خالق و طراح سرنوشت خود و زندگی خود هستیم .

باور به اینکه ترس‌ها وجود دارند و همیشه دور و بر ما پرسه می‌زنند ولی وقتی اقتدار ما را ببینند وقتی ما قانون خودباوری را بدانیم اینبار ترس‌ها هستند که از ما می‌گریزند و از دنیای ما محو می‌شوند .

باور به اینکه جسمی که به ما داده شده چه دوستش داشته باشیم و چه نه ،همیشه و تا پایان راه همراه ما هست و قانون زندگی به ما می‌گوید باید قبولش کنیم و مراقبش باشیم .

و قانون مهم دیگر در زندگی ما قانون آموزش همیشگی است ،زندگی یک مدرسه دایمی است و باید بپذیریم همواره در حال آموختن و تجربه کردن هستیم و خود را در دام می‌دانم اسیر نکنیم که گیج و سردرگم می‌مانیم از راههای تودرتوی تازه‌ای که در مسیر به آنها برخورد خواهیم کرد .

ولی به نظر من مهم‌ترین قانون زندگی قانون شکرگزاری و پروراندن خوشی‌ها با اجرای درست آن است .

وقتی شکرگزار وجودمان و شرایط موجودمان هستیم و از این قانون مهم تبعیت می‌کنیم حاصل آن حال خوش است و این حاصل کمی نیست .

وقتی کمبودها را رها می‌کنیم و از تاریکی‌ها و سایه‌ها نمی‌هراسیم وارد فرایند خوشی می‌شویم که برتر از شادی است .

شادی شاید لحظه‌ای باشد ،شاید تابع شرایط باشد ولی خوشی نوری است که وجود ما را غرق عشق می‌کند خوشی اوج باور و ایمان به بودن است .

خوشی می‌تواند حال ما را ،وقت ما را ،بخت و اقبال ما را ،روحیه و لحن کلام ما را و چهره ما را با خود همراه کند و سبب ایجاد ارتباط معنوی و دلنشین و عمیق با خودمان و دیگران شود و این اتفاق فقط با  اشنایی و تبعیت از قانون شکرگزاری میسر است .

پس موافق هستید که درس‌های زندگی را جدی بگیریم و قانون های آن را بشناسیم و بر طبق آنها حرکت کنیم .

و یادمان باشد انتخاب چگونه زندگی کردن با ما است و بستگی به این دارد که چقدر به زندگی ،به باورهایش و به قانون‌هایش احترام می‌گذاریم و آنها را جدی می‌گیریم .

چقدر عزت نفس و اعتماد به نفس خود را پرورش می‌دهیم و از افکار منفی و مزاحم و محدود کننده دوری می‌کنیم .

چقدر شکرگزار وجود خودمان هستیم و چقدر برای خودمان کافی و باارزش هستیم چقدر در مدرسه زندگی می‌آموزیم و در جهت رشد خود تلاش میکنیم .

چقدر از کینه و نفرت و غیبت و قضاوت و خصومت و تنگ نظری به دور هستیم .

چقدر با بخشش و گذشت آشنا هستیم .

چقدر قدر زمان و برنامه‌ریزی را می‌دانیم .

چقدر آگاه به تصمیم‌هایمان هستیم ،چه آنها که باید اتخاذ کنیم و چه آنها که باید اجتناب کنیم .

و خلاصه اینکه چقدر با پیروی از قوانین زندگی در پی پروراندن آرامش و قرار در خود و رها کردن اضطراب‌ها هستیم .

باور کنید سبک زندگی ما را باورهایمان می‌سازد و فقط زمانی باورهای درست و کارسازی خواهیم داشت که آنها را بر اساس قانون های زندگی بسازیم و شکل دهیم.

نظر شما چیست ؟ برایم بگویید

شما قانون ها را تا چه حد می‌شناسید و البته به لزوم شناخت آنها باور دارید

 

 

 

اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در email

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط