مروری اجمالی بر کتاب زمین نو اثر اکهارت تله

امروز صبح پس از تمام شدن امتحان بچه‌‌ها و پایان ساعت مراقبت ،من و یکی از همکارها با هم از مدرسه خارج شدیم و قدم‌زنان به سمت اتومبیل‌هایمان حرکت کردیم .

ما معمولأ ماشین‌ها را کمی دورتر از مدرسه پارک می‌کنیم تا از ازدحام و شلوغی و ترافیک سنگینی که سرویس‌ها و اولیا ایجاد می‌کنند در امان باشیم و سریعتر به سمت خانه بازگردیم .

بنابراین امروز فرصت داشتیم چند دقیقه‌ای با هم صحبت کنیم و اما .

به محض خارج شدن از در مدرسه و دور شدن از هیاهوی بچه‌ها ،هر دو شروع کردیم به صحبت از مشکلات و معضلات پیش‌رو ،از آلودگی هوا گرفته تا تورم و گرانی و بی‌ثباتی سیاسی و اقتصادی حاکم بر جامعه و خلاصه در مسابقه‌ای نفس‌گیر هرکدام در تلاش بودیم از دیگری پیشی گرفته و با شدت بیشتری بر طبل مشکلات بکوبیم .

و خوب در نهایت به ماشین‌ها رسیدیم ،بی‌آنکه متوجه باشیم چگونه این مسیر را طی کرده‌ایم با هم خداحافظی کرده و هرکدام به سمت خانه راه افتادیم .

در طول مسیر با خودم فکر کردم ،به صحبت‌های چند دقیقه‌ای که با همکار گرامی‌ام داشتم اندیشیدم و به اینکه چه نصیبم شد از این حرف‌ها ،چه نصیب هر دوی ما شد ؟

و به دیروز برگشتم و جلسه کتابخوانی که با گروهی از دوستان فرهیخته و آگاه داشتم و با هم چند صغحه‌ای از کتاب یگانگی با کل زندگی آکهارت تله را خواندیم و به خودم یادآوری کردم اگر نتوانم از این جلسه کتابخوانی عالی درسی بیاموزم و نتوانم آن را در زندگی به کار ببرم باید به حال خودم فکری کنم و تغییری ایجاد کنم .

در تمام طول راه برگشت به خانه به این می‌اندیشیدم که ما در مورد مشکلات صحبت کردیم بدون اینکه راه‌حلی داشته باشیم ،بدون اینکه حتی به یافتن راه‌حل فکر کنیم و چقدر ساده به ایگویمان قدرت دادیم و تغذیه‌اش کردیم به او اجازه دادیم بهمان یاداوری کند ما قربانی شرایط هستیم ،فقط همین.

ما در شکایت‌ها غرق شدیم و در دام قضاوت‌هایی افتادیم که ایگو خیلی ساده آنها را برایمان ساخته و پرداخته کرده بود .

من نمی‌گویم دچار خوش‌بینی تصنعی باشیم ،نه ،معلوم است که از آن باید پرهیز کرد .

خوشبینی تصنعی یعنی انکار واقعیت یا تلاش برای مثبت جلوه دادن چیزی که واقعأ منفی است .

من اصلأ این تفکر ساده‌انگارانه را دوست ندارم .

هوا آلوده است شکی نیست ،گرانی و تورم افسارگسیخته‌اند و این واقعیت است .

ولی به خودم می‌گویم وقتی ذهن من درگیر این مشکلات می‌شود باید تلاش کنم به جای غرق شدن در آنها به دنبال یافتن اقدام‌هایی هر چند کوچک برای بهبود شرایط باشم .

خوب قبول کنیم عمل آگاهانه همیشه بهتر از شکایت بی‌پایان هست.

وقتی ذهن من در دام قضاوت‌هایی هرچند صحیح مثل:چقدر اوضاع بد هست یا این شرایط غیرقابل تحمل هست ،می‌افتد تنها لایه‌ای از رنج ذهنی بر روح من افزوده می‌شود و بار منفی وجودم را سنگین‌تر می‌کند .

اگر امروز من و همکارم فقط در کنار هم راه می‌رفتیم حتمأ برگ سبز درختی را که تاب زمستان را آورده، سر راهمان می‌دیدیم ،شاید کفش‌های قرمز دختر بچه‌ای که دستش سخت در دست مادر بند شده بود و پایش هم روی زمین .

نمی‌دانم حتمأ پرنده‌ای هم بالای سرمان آواز می‌خواند .

درست است که هوا آلوده بود خیلی هم آلوده بود ولی نفس‌های ما کم نیاوردند و ای کاش صحبت‌های دلگرم کننده مثل نقل  شیرین زبانی‌های پسر کوچک سرایدار مدرسه که با مادرش امروز مهمان مدرسه بود و کلی حالمان را خوب کرد هم کم نمی‌اوردند و مجال بازگو شدن دوباره پیدا می‌کردند در همان چند دقیقه قدم زدن در کنار هم .

باید واقعیت را پذیرفت ولی این را هم قبول کرد که این شرایط وجود دارد گاهی پذیرفتن و تسلیم شدن آگاهانه بهترین روش رهایی ذهن است .

من امروز قبول کردم  ما اشتباه نمی‌کنیم  در مورد مشکلاتی که نمی توان آنها را نادیده گرفت صحبت می‌کنیم   اما آن زمان به بیراهه قدم می‌گذاریم که به شکل افراطی و طولانی‌مدت روی آن‌ها تمرکز می‌کنیم بدون پذیرش و آگاهی و این امر حتمآ انرژی و توان ما را به شدت تحلیل می‌برد .

مشکلات وجود دارند همیشه هم وجود داشته‌اند و اما

وقتی مقاومت ذهنی خود را کنار بگذاریم دیگر انرژی هدر نمی‌دهیم و آرام‌تر می‌شویم .

پذیرش واقعیت نقطه شروع قدرت است .

و پذیرش واقعیت زمان حال یعنی قدرت بخشیدن به ذهن آگاه .

یعنی مشاهده بدون قضاوت آنچه در حال رخ دادن است .

یعنی   توجه به خود به حس بدن خود :آیا تنش و ناراحتی در بدن داریم ؟در همین زمان که در باره گرانی صحبت می‌کنیم . قلب ما همچنان مصرانه خون‌رسانی به اعضا بدن را انجام می‌دهد .

شاید همین زمان که در باره آلودگی صحبت می‌کنیم صدای پرنده‌ای در گوش اسمان آبی طنین افکنده باشد .

اینها را بدون قضاوت فقط مشاهده کنیم ،این یعنی تمرین نیروی حال .

اکهارت تله در کتاب زمین نو از واقعیت لحظه حال می گوید .

تله می‌گوید :لحظه حال تنها زمان واقعی است .

او معتقد است که گذشته و آینده فقط در ذهن ما وجود دارد

گذشته صرفأ خاطراتی هستند که ما آنها را بازسازی می‌کنیم و آینده تصاویری خیالی است که هنوز به واقعیت تبدیل نشده‌اند .

اما لحظه حال جایی است که زندگی واقعأ جریان دارد .

تله پیشنهاد می‌دهد که برای درک بهتر لحظه حال و حضور در آن از تمرین‌های ساده‌ای مثل تمرکز بر نفس‌کشیدن ،مشاهده افکار بدون قضاوت و گوش دادن عمیق به صداهای اطراف استفاده کنیم .

این تمرین‌ها باعث می‌شود که آگاهی ما از ذهن فراتر رود و در زمان حال تثبیت شود.

گوش دادن عمیق یکی دیگر از تمرین ‌های حضور در لحظه هست ،وقتی کسی با ما صحبت می‌کند اگر ذهن ما درگیر پاسخ دادن یا فکر کردن به موضوعی دیگر باشد ممکن است واقعا صحبت های او را نشنود ،اما اگر کاملأ در لحظه حاضر باشیم و به دقت گوش کنیم ،نه تنها ارتباط ما عمیق‌تر می‌شود بلکه احساس احترام و توجه بیشتری را هم منتقل می‌کنیم و این از نکات برجسته حضور در لحظه حال است .

ایگو نمی تواند در لحظه حال زندگی کند و هرچه بیشتر ما در لحظه حال باشیم ،ایگو کمتر به ما مسلط خواهد شد.

وقتی به صداها و نصاویر اطراف خوب توجه می‌کنیم در لحظه حال هستیم و از آن لذت می‌بریم حتی کارهای ساده و تکراری را می توان به تمرینی برای تمرکز در حال تبدیل کرد .

مثلأ هنگام ظرف‌شستن به جریان آب روی دست‌ها یا صدای آن توجه کنید متوجه می‌شوید که این کار به ظاهر ساده چقدر می‌تواند لذت بخش باشد.

با حضور در لحظه حال می‌توانیم از کوچک‌ترین کارها مثل مسواک زدن دندان‌ها هم لذت ببریم .

گاهی فقط کافی است از خودمان بپرسیم :آیا الان واقعأ مشکلی وجود دارد یا ذهن من در حال خلق مشکل است؟

یا اگر واقعأ مشکلی وجود دارد من می‌توانم آن را حل و فصل کنم یا خارج از کنترل من هست؟

فکر کردن به مشکلات و درگیر شدن مدام با آنها احساس خشم و استرس ایجاد می‌کند اما اگر لحظه حال را بپذیریم و به این فکر کنیم که به دنبال راه‌حل برای انها باشیم کار برایمان آسان‌تر می‌شود .

فکر کنید در یک ترافیک کلافه‌کننده گیر افتاده‌اید .

خشم و استرس تمام وجودتان را فراگرفته ،به زمین و زمان بد و بیراه می‌گویید،حالا بیایید و لحظه حال را بپذیرید و به این فکر کنید کاری از دست شما بر نمی‌آید و می‌توانید به موسیقی یا پادکست گوش کنید و حتی تمرین تنفس کنید ،باور کنید پذیرش لحظه حال ،استرس شما را کاهش می‌دهد .

تمرین کنید .

تله به اهمیت لحظه حال تأکید زیادی دارد و آن را یکی از کلیدی‌ترین موضوعات در مسیر رشد آکاهی انسان می‌داند.

او بر این باور هست که لحظه حال تنها واقعیت حقیقی است که ما در اختیار داریم و توجه به آن می‌تواند رهایی بخش باشد.

اما لحظه حال به طور دقیق چه معنایی دارد ؟ در کتاب زمین نو اکهارت تله می‌گوید: ما معمولأ لحظه حال را با اتفاقاتی که در آن رخ می‌دهد (یعنی محتوی آن) اشتباه می‌گیریم.

لحظه حال فقط همین “بودن” است ،مثل زمانی که نفس می‌کشیم یا فقط حضور داریم بدون آنکه منتظر اتفاق یا نتیجه‌ای باشیم .

بدن ما همواره در لحظه حال هست تمام اعضا بدن فارغ از اتفاقات بیرونی به کار خود مشعول و نظاره گر زندگی ما هستند تا زمانی  که ،محتوی لحظه حال بر آنها حادث شود آنوقت شاید برای مدت زمانی به آن محتوی مشغول شوند و به نوعی نظم حاکم بهم بخورد .

در واقع چیزهایی که در لخظه حال رخ می‌دهتد را می توانیم محتوای آن بدانیم ،مثل مشکل‌ها ،لذت‌ها و یا وظایفی که به عهده داریم و باید انجام دهیم .

و اشتباه اصلی ما این است که فکر می‌کنیم “من این اتفاقات هستم “.

بیاییم برگردیم به مثال گیر افتادن در یک ترافیک سنگین ،اگر محتوای لحظه “یعنی ترافیک ” را با خودمان یکی بدانیم ان موقع ذهن ما شروع به قضاوت می کند “این افتضاح است ” ،”من بدشانس‌ترین آدم روی زمین هستم ” و … این افکار و مقاومت ما در برابر آنچه هستیم ،باعث رنج می‌شود اما اگر بپذیریم”اکنون در ترافیک هستم ” و فقط با آنچه هست باشیم دیگر دلیلی برای رنج وجود ندارد .

در واقع به جای مقاومت در برابر ترافیک و فکر کردن به آن و به اینکه “من نباید اینجا باشم ” بهتر است خود را کاملأ با واقعیت موجود هماهنگ کنیم .

“من اکنون اینجا هستم ”

در واقع این قبول بی واسطه واقعیت است یعنی حضور در لحظه حال ،بدون قضاوت خود یا واکنش ذهنی ،بدون اجازه دادن به دخالت ایگو و گوش دادن به داستان‌هایی که برایمان می‌سازد .

لحظه حال از نظر اکهارت تله در کتاب زمین نو ،خود زمان اکنون است -یک بستر بی‌زمان که همه چیز در آن رخ می‌دهد -در حالیکه محتوی لحظه حال چیزهایی است که در این لحظه خاص تجربه می‌کنیم و منشا بیرونی دارند مثل احساسات یا موقعیت‌های حادث شده .

وقتی ذهن ما از خود لحظه اکنون غافل می‌شود و درگیر محتوی آن می شود تبدیل به دشمن آرامشمان خواهد شد .

تله می‌گوید:ذهن ما اغلب پر از افکار بی‌فایده است ،مثل نگرانی‌ها ،قضاوت‌ها و مقایسه‌ها ،این افکار باعث ایجاد اضطراب و رنج ما می‌شوند و او به ما پیشتهاد می‌کند به جای کنترل ذهن یا جنگیدن با آن و حتی تلاش برای نادیده گرفتنش ،فقط به آن نگاه کنیم و اجازه دهیم خودش آرام بگیرد .

مثلآ وقتی فکری موذی و منفی به ذهنمان می‌آید (مثل “من خوب نیستم ” یا “اینکارم اصلأ درست نمی‌شود”)به جای جنگیدن با آن ،فقط به آن فکر نگاه کنیم و نگذاریم درگیرمان کند.

در واقع با این تمرین می‌توانیم خود را از افکارمان جدا کنیم .

و به نوعی قبول کنیم ما فقط یک “فرد ” جدا از دنیا نیستیم و همه ما از یک انرژی واحد و جهانی هستیم که به آن “یگانگی” گفته می‌شود و این افکار فقط دور و بر این “من “واحد پرسه می‌زنند و عرض‌اندام می‌کنند .

“من ” واحد ما نیاز به داستان‌سرایی ندارد . او فقط مفهوم “بودن ” است .

و باید دقت کنیم این “من” واحد یا همان مفهوم لحظه حال نه تنها با منیت یکی نیست که حتی دشمن منیت هم هست .

در واقع در لحظه حال ،دیگر نیازی نیست که خودمان را تعریف کنیم یا به موفقیت‌ها و شکست‌ها فکر کنیم .

“منیت” بی‌سلاح و بی‌فایده می‌شود و دیگر چیزی برای گرفتن یا از دست دادن ندارد .

ایگو یا همان منیت با نقش‌ها و هویت‌های اجتماعی ما گره خورده است و همواره در تلاش است این نقش‌ها را به نوعی ثابت کند او عاشق قضاوت کردن است و با ترس ،مقایسه و اثبات برتری زنده می‌ماند.

ما نمی‌توانیم ایگو را نابود کنیم ولی می‌توانیم آگاهانه آن را مدیریت کنیم .

با پذیرش شرایط و با عدم قضاوت خود و دیگران و دست کشیدن از کند‌ و کاو گذشته و خود داری از نگرانی  افراطی برای آینده ،باحذف کردن  عبارت‌هایی مثل:”این آدم چقدر بی‌فکر است” یا “من همیشه کارها را بهتر انجام می‌دهم” و یا “از گذشته‌اش می‌توان فهمید به درد من نمی‌خورد ”  از صحبت های روزمره ،می‌توانیم ایگو را تضعیف کرده و قدرت را از او بگیریم

یادمان باشد ایگو همواره به دنبال تأیید دیگران یا اگر نشد تضعیف آنها است و اگر ما خودمان را وابسته به نظر دیگران نکنیم و یا با کوچک شمردن آنها به ایگو قدرت تسلط ندهیم کمک بزرگی به هویت بخشیدن به من حقیقی خود و درک اکنون کرده‌ایم .

به این شکل متوجه می‌شویم شادی واقعی از درون ما می‌آید و نه از بیرون.

برای مثال ،اگر در یک جمع احساس کردیم می‌خواهیم از موفقیت‌های خود تعریف کنیم بهتر است قبل از آن از خود بپرسیم : آیا این نیاز واقعی من هست یا ایگو می‌خواهد توجه جلب کند؟

گاهی اصلأ نباید فکر کنیم و حتی صحبت و نه مخالفت و نه قضاوت .

فقط کافی است ،به جای همه اینها فقط  مشاهده کنیم و وقتی کسی کاری را انجام داد که مطابق میل ما نبود بگوییم:من این کار را مشاهده می‌کنم،اما نیاز به واکش ندارم .

یا اگر کسی در یک بحث ما را نقد کرد،به جای دفاع یا حمله سریع بگوییم:نظر تو را می‌شنوم ،نیار به واکنش فوری ندارم .

در واقع با این نوع پذیرش ایگو را ضعیف می‌کنیم چرا که ایگو از مقاومت تغذیه می‌کند و هرچه بیشتر با شرایط بجنگیم ایگو قوی‌تر می‌شود .

و همینطور نگرانی برای آینده هم به ایگو قدرت می‌بخشد و کار را برای ما سخت می‌کند .

فرض کنید فردا یک امتحان یا یک جلسه کاری مهم دارید ذهن شما مدام به این فکر مشغول است که :

“اگر شکست بخورم چه می‌شود؟”

“اگر آماده نباشم جه پیش می‌آید؟”

در این حالت ،نگرانی در باره آینده باعث استرس و اضطراب می‌شود .اما اگر به لحظه حال توجه کنیم که”الان می‌توانم تمرین کنم یا مطالعه کنم و خودم را آماده سازم “متوجه می‌شویم که فقط کاری که همین الان انحام می‌دهیم مهم است و نگرانی بابت آینده‌ای که هنوز حادث نشده کاملآ بی فایده است .

جون ما تنها می‌توانیم همین لحظه حال را کنترل کنیم.

و پذیرش این توانایی سبب رهایی ذهن می‌شود.

البته به این مهم هم توجه داشته باشیم که پذیرش به معنای انفعال نیست بلکه به این معناست که اهمیت لحظه حال و مهم‌تر از آن بودن را دریابیم و بعد شرایط را بپذیریم و سپس با آگاهی و تفکر و تمرکز عمل کنیم .

به زبان ساده مراقب باشیم ایگو یا همان “خود دروغین ” را به عنوان “هویت واقعی” نپذیریم .

قبول کنیم نقش‌هایی مثل من مادر ،مدیر یا دانشجو هستم . یا موفقیت‌ها و شکست‌ها و همینطور باورها و قضاوت‌ها و حتی خاطرات گذشته و آرزوهای آینده ،همه و همه همان ایگوی ما یا منیت ما هستند و از من واقعی و حقیقی جدا بوده و نیاز به مدیریت و کنترل دارند .

و اگر بیش از حد به آنها بها دهیم و درگیرشان بشویم نخواهیم توانست در لحظه حال و با حس رهایی و آرامش زندگی کنیم و همواره درگیر خاطرات و حسرت‌های گذشته و یا نگران حوادث آینده خواهیم بود .

ایگو همیشه به گذشته و آینده متصل هست .

و سخن آخر اینکه برای زندگی بهتر و درک بودن حقیقی بهتر است از منیت فاصله بگیریم و به جای آنکه خودمان را با افکارمان یکی بدانیم ،فقط ناظر آنها باشیم و با اینکار ایگو را مسلط به خود نکنیم .

پس بیایید به لحظه حال برگردیم و به کاری که الان انجام می‌دهیم توجه کنیم ،حتی اگر به سادگی نوشیدن یک فنجان چای یا قدم زدن در یک پیاده‌روی زیبا باشد .

و در نهایت با نقل قولی از اکهارت تله این مقال را به پایان برسانیم :

“زندگی فقط در لحظه حال وجود دارد ،زندگی هرگز چیزی غیر از این لحظه نبوده است و نخواهد بود .

 

 

 

 

اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در email

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط