دیروز عصر ،سری به کتابفروشی محل زدم .
گشت زنی بین قفسه های کتاب ها در کتاب فروشی یکی از دلمشغولی های مورد علاقه من است .
دیدن آن همه عنوان های جذاب که مارا به سمت خود می کشانند ، همیشه هیجان زده ام می کند .
در این گردش دوستانه عنوانی جذاب به نام قانون ۵ ثانیه ای مرا به سمت خود کشید ، فقط کافی بود شرح پشت جلد کتاب و چند صفحه اول ان را بخوانم که عاشقش شوم .
خانم مل رابینز ، در این کتاب بسیار ساده و شیوا به بیان روش هایی کاربردی برای ایجاد تغییرات مفید در زندگی پرداخته است .
اصل حرف کتاب این است که ، شما می توانید با یک تصمیم پنج ثانیه ای زندگی خود را متحول کنید .
یادگیری قانون پنج ثانیه ای بسیار ساده و راحت و البته تأثیر گزار است.
این قانون به ما کمک می کند تا با شجاعت و شهامت بیشتری تصمیم هایمان را عملی سازیم و دچار شک و تردید در انجام کارها نشویم .
فقط کافی است وقتی شروع به انجام کاری گرفتید ، از پنج تا صفر شمرده و انجامش دهید همین.
اما ، چرا من اینقدر جذب این کتاب شدم ، خوب داستانش برمی گردد به تعطیلات اخر هفته گذشته که تصمیم گرفتم بروم کوه.
از شب قبل وسایل لازم را اماده کردم و کفش کوه و کوله ام راکنار در خانه گذاشتم .
آلارم ساعت را برای پنج صبح تنظیم کردم .
صبح با زنگ ساعت بیدار شدم و روی تخت خواب نشستم ، هوا کاملأ تاریک بود .
با خودم فکر کردم ، تنها، کوه رفتن کار خوبی هست ؟
اخر هفته ها کوه شلوغه ، جای پارک راحت پیدا می کنم؟
تا بلند شوم و اماده بشم و به پایین کوه برسم یک ساعتی زمان می برد ، ای کاش ساعت را زودتر تنظیم کرده بودم .
بهتر نیست امشب به یکی از دوستانم زنگ بزنم و برای هفته اینده با او قرار کوه بگذارم ؟
خلاصه انقدر اگر و اما برای خودم ردیف کردم که کلأ بی خیال کوه رفتن شدم و دوباره خوابیدم .
وقتی بعد از یکی ، دوساعت از خواب بیدار شدم و به اشپزخانه امدم ، چشمم به کفش و کوله بی نوا افتاد که حیران و سرگردان به من نگاه می کردند و با زبان بی زبانی می گفتند : ببین فرصت ها هیچ وقت منتظر تو نمی مانند ، می ایند ، تقه ای به در می زنند و می روند . و تو می مانی و حسرتی که تحملش کار اسانی نیست.
و حالا این کتاب به من یاداوری می کرد که چطور با تعلل بیهوده فرصت داشتن یک روز عالی را از دست دادم .
و حالا من از شما دوستانم می خواهم ، بیایید با هم یک تصمیم شجاعانه بگیریم و قبل از انجام کاری ، اصلأ به ان فکر نکنیم .
اشتباه نکنید ، منظورم عدم برنامه ریزی برای انجام کارها نیست ،
منظور من این است که هر کاری را دقیقأ، دقیقأ در لحظه تصمیم گیری و مطابق با برنامه تنظیم شده انجام دهیم .
مثلأ فرض کنید تصمیم می گیرید ،رأس ساعت پنج صبح از خواب بیدار شده و به کارهای خود برسید .
ساعت زنگ می زند و چشم باز می کنید ، حالا کافی است فقط چند دقیقه در برخواستن از تخت خواب تعلل کنید و به بیدار شدن در صبح به این زودی فکر کنید.
اینجاست که کودک بازیگوش ذهن شما که همان ناخوداگاه شماست سر و کله اش پیدا می شود .
خوب او خیلی به فکر ما است و دوستمان دارد ، در همه حال تلاش می کند وسایل ارامش و اسایش ما را فراهم کند .
پس دست به کار شده و هزار و یک بهانه می تراشد که ما در منطقه امن و ارام خود باقی بمانیم و از جا بلند نشویم .
انچنان زیرکانه ، رفتار می کند و توجیه مان می کند که کمی بیشتر خوابیدن نه تنها موردی ندارد که کلی هم لذت بخش است ،که با رضایت آلارم ساعت را قطع کرده و دوباره می خوابیم .
نتیجه چه شد ؟ کلی از کار و زندگی عقب ماندیم .
چرا چون در دام فکر کردن برای انجام کار افتادیم و به ناخوداگاه فرصت دادیم هزار و یک بهانه از زمین و اسمان بتراشد و جلوی پایمان بگذارد.
چندنفر از ما تا حالا قبل از انجام کاری جمله های زیر را در ذهنمان تکرار کرده ایم .
-از فردا حتما این کار را شروع می کنم ، امروز امادگی لازم را ندارم .
-اگر بروم و پاسخ منفی بشنوم چی ؟
-اگر جای پارک پیدا نکنم چی ؟
-اگر به اندازه کافی در انجام این کار موفق نباشم ؟
-نیم ساعت بیشتر خوابیدن که دنیا را دگرگون نمی کنه
-برای انجام هر کاری باید حوصله اش باشه
و هزار و یک جمله مشابه جمله های بالا که ناخوداگاه پیش رویمان می گذارد تا توجیه شویم ، اگر کاری را که تصمیم به انجامش گرفتیم ، انجام ندادیم ، اشکالی نداشته و ناراحت نباشیم .
پس بیاییم ، از قانون پنج ثانیه ای استفاده کنیم و زمانی که تصمیم به انجام کاری می گیریم فقط از پنج تا صفر شمرده و انجامش دهیم . همین .
یادمان باشد ناخوداگاه ما کودک زرنگ و بازیگوش و در عین حال نادان و لجباز است ، چاره ای نداریم جز انکه مدبریتش کنیم و نگذاریم ترس ها و تردیدها به سراغش بیایند و او برای محافظت ما در مقابل انها کاری کند که ما در منطقه امن بمانیم و مبادرت به انجام کارهایی که باعث رشد و پیشرفت می شود نکنیم .
فقط کافی است قانعش کنیم ، شروع هرکاری سختر از ادامه دادن ان کار است . و فکر کردن زیاد به چگونگی این شروع سخترش هم می کند .
اگر تصمیم به شروع فعالیت تجاری جدیدی گرفتید ، خیلی سریع به اماده کردن مقدمات کار بپردازید و یادتان باشد بدترین مشاورها ترس و تردید ها هستند .
ناخوداگاه خود را قانع کنید ، انجام این کار به نفع شما هست و سبب رشد و پیشرفتتان می شود .
نگذارید با فکر زیاد سر و کله ، اگرها و اماها پیدا شود که دیگر در انصورت سخت است ، قانع کردن ناخوداگاه برای اینکه به شما اجازه دهد از منطقه امن خود بیرون بیایید .
پس بیاییم از همین امروز قانون پنج ثانیه ای را برای کارهای ساده و کوچک روزمره در زندگی تصویب کنیم .
از پنج تا صفر شمرده و از جا بلند شویم و سریع تخت خواب را مرتب کنیم.
از پنج تا صفر شمرده و تلویزیون را خاموش کرده و از جلوی آن بلند شویم.
از پنج تا صفر شمرده ، گوشی موبایل را کنار گذاشته و به کار و زندگی برسیم .
این قانون برای انجام کلی از کارهایی که باید انجام دهیم و در انجام انها تعلل می کنیم جواب می دهد ،کارهایی مثل :
ورزش کردن روزانه ، کتابخوانی و نوشتن، وسوسه خوردن هله هوله ، وسوسه خرید غیر ضروری با عبور سریع و پنج ثانیه ای از جلوی فروشگاه و کلی کار دیگه .
باور کنید از رعایت این قانون در زندگی ضرر که نمی کنید کلی هم فایده دارد .
امتحان کنید لطفا .
آخرین دیدگاهها