حال خوب یا حس خوب

چند روز پیش یه جلسه تدریس خصوصی با یکی از بچه های سال دواردهم مدرسه داشتم .

قرار بود یه جمع بندی روی نکات کنکوری و مهم داشته باشیم ، یه جلسه فشرده و نفس گیر برای هردوی ما .

وقتی بعد از سه ساعت سر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و‌کله زدن با فرمول های تستی و نکات کلیدی کتاب و دفتر را بستم از مهرخ ، شاگردم پرسیدم :جالت چطوره ؟ پاسخ داد عالی .

ولی چهره اش این را نشان نمی داد ، گفتم : واقعأ.

مهرخ لبخند کمرنگی زد و گفت : خیلی احساس خستگی می کنم ولی باور کنید حالم خوبه و خداحافظی کرد و رفت .

وسایلم را جمع کردم و از اتاق کارم بیرون امدم و یه راست رفتم تو اشپزخانه که شام درست کنم.

دخترم امد کنارم و گفت : مامان تو اصلأ می دونی حس خستگی چیه برو استراحت کن دیگه .

و من بهش همون جوابی را دادم که مهرخ به من داده بود .

بله حس خستگی داشتم که حتمأ حس خوبی نبود ولی حالم خوب بود .

واقعأ چه فرقی بین حس خوب و حال خوب هست ؟

تا حالا شده از سر هوس یه خوراکی مضر بخورید ؟

برای من که پیش امده ، پفک یکی از خوراکی هایی است که خیلی هوس می کنم و به خوردن کمتر از یه بسته کاملش هم راضی نمی شم ، وقتی دارم می خورم لذت می برم و حس خوبی بهم می ده ولی حالم بد می شه و تا چند ساعت عذاب وجدان خوردن اون همه پفک کلی حالم را می خراب می کنه .

خیلی وقت های دیگه پیش می اید ما از انجام کاری حس خوبی داریم و حسابی داره بهمون خوش می گذره ولی بعد عواقب انجام اون کارها باعث می شه حالمون بد بشه .

حتمأ همه ما تجربه ها و نمونه های زیادی از این حس ها داریم نه؟

یه نمونه دم دستی و شایع وب گردی بی حاصل یا گشت زنی های از سر فضولی تو پیج های اینستاگرام هست . موافقید ؟

حتی فکر کردن به زمانی که تلف کردیم هم حالمون را بد می کنه ولی فضولی تو کار بقیه حس باحالیه !

و خوب برعکس مثال های بالا هم هست .

خیلی پیش می اید مجبور می شویم در مقابل خواست غیر منطقی و معقول فرزند ، همسر یا یکی از نزدیکانمون مقاومت کنیم و نه بگیم خوب این حس بدیه ،سخته ولی در پشت این حس بد یه حال خوب قرار داره .

یا وقتی امکان همیشه در دسترس بودن را از خودمون می گیریم و هنر نه گفتن را تمرین می کنیم حتمأ حس بدی داریم از ترس اینکه دیگران را ازرده باشیم ولی حالمون خوبه چرا که به خود ارزشمندمون نزدیک تر شدیم و ارتباط عمیق تری با خود درونمون پیدا کردیم .

یه مثال دیگه وقتیه که خودمون را از یه رابطه عاطفی دردسرساز و پرتنش خلاص کردیم و بیرون کشیدیم ،خوب طبیعیه حس خوبی نداشته باشیم ولی فکر کردن به تصمیم عاقلانه و شجاعانه ای که گرفتیم حالمون را خوب می کنه.

پس می بینید حس خوب همیشه حال خوب به دنبالش نداره و حس بد هم همیشه معنی حال بد را نمی ده .

در واقع حس خوب احساس رضایتی است که در لحظه داریم و این همیشه به نفع ما نخواهد بود .

و یا برعکس می تونه حس ازاردهنده عذاب وجدان ، خستگی و یا عصبانیت لحظه ای باشد و در نهایت به حال خوب ختم شود .

در واقع حال خوب نگرشی منطقی به زندگی است .

انجام کارهایی که به زندگی ما معنا می بخشند و تعیین و حرکت به سمت اهدافی عاقلانه و بالغانه . اتخاذ تصمیم های درست حتی اگر منجر به حس بد و ناخوشایند در لحظه شوند و انصراف از انجام کارهای هیجانی و نابجا حتی اگر منجر به حس خوبی در لحظه شوند .

اینها همان حال خوب است .

و اما داستان حس ، بهتر است به جای حس خوب از عبارت حس درست استفاده کنیم .

حال خوب به دنبال حس درست می اید و وقتی حال خوبی خواهیم داشت که حس ما درست باشد .

و حال خیلی خوب وقتی است که کاری را انجام دهیم ، تصمیمی را اتخاذ کنیم و هدفی را ترسیم کنیم که به حس درست ما همان حس خوب باشد حتی اگر این حس خستگی لحظه ای یا عصبانیت منطقی و کنار کشیدن عاقلانه باشد .

و شناخت این ارتباط بین حس و حال و درک درست ان می شود یکپارچگی شخصیت و در نهایت رضایت درونی و ارامش وجود .

که بی شک همه ما به دنبال ان هستیم .

پس بیایید برای داشتن حال خوب به احساس های درست توجه کنیم و بها دهیم .

و در نهایت با شناخت حس درست و درک اهمیت حال خوب به امنیت پایدار ذهنی بزسیم .

اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در email

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط