
هفت روز ،هفت شعار برای عشق به خود
امروز صبح زود ،پشت میز تحریرم نشستم و دفتر برنامهریزی هفتگیام را باز کردم. به روال تمام صبحهای جمعههای گذشته. شروع به نوشتن برنامه هفتگی
امروز صبح زود ،پشت میز تحریرم نشستم و دفتر برنامهریزی هفتگیام را باز کردم. به روال تمام صبحهای جمعههای گذشته. شروع به نوشتن برنامه هفتگی
مستانه خانم درحالیکه پرههای پرتقالی را که با دقت پوست گرفته بود دورتادور بشقاب پیشدستی بلوری میچید گفت:امروز که مانی از مدرسه برگشت خانه،خیلی عصبانی
تا به حال به بارمعنایی کلمهها اندیشیدهاید؟فارغ از معنی ظاهری و تحتالفظی آنها. به نظر من هر کلمه همراه خودش داستانی داره که اگر پای
مدتی پیش منزل یکی از اقوام مهمان بودیم . یک دورهمی فامیلی و گپ و گفتگوهای معمول ،از گرانی اجناس و اوضاع نابسامان اقتصادی تا
_چه روزگاری شده به خدا . _من نمیدونم چه کسی و چطوری به اینها گواهینامه رانندگی میدهد؟ _هرکسی دوزار پول دستش میاید یه ماشین میخره
قرار بود با دخترم بریم خرید ،یه پاساژگردی مادر و دختری همراه با صرف نهار در فودکورت پاساژی که تازه افتتاح شده بود و کلی
هفته گذشته با یکی ار دوستان قدیمی قرار دیدار گذاشتیم و در یه کافه زیبای مرکز شهر با هم به گپ و گفتگو نشستیم .
دگمه تأیید مقصد را فشار دادم و منتظر پیدا شدن سفیر برنامه تاکسی تلفنی ماندم . درخواستم پذیرفته شد و زمان انتظارم تا رسیدن سفیر
دارم تمام تلاشم را میکنم تا ماشین را به بهترین شکل ممکن پارک کنم . همین جای پارک تنگ و کوچک را هم به زحمت
آخ آخ چقدر دلم یه سفر باحال میخواد. کجا مثلأ؟ یه جای شیک و لاگجری ،مثل سواحل مدیترانه ،یکی از بچههای دانشگاه نمیدونی چه تعریفهایی
کلیه حقوق متعلق به وبسایت مریم مشایخی می باشد.
آخرین دیدگاهها