
از جادوی وجودتان غافل نشوید
دیروز سر کلاس ترم تابستان سخت سرگرم توضیح دادن مبحثی پیچیده از مباحث درسی بودم و بچهها با دقت گوش میدادند و یادداشت برداری میکردند
دیروز سر کلاس ترم تابستان سخت سرگرم توضیح دادن مبحثی پیچیده از مباحث درسی بودم و بچهها با دقت گوش میدادند و یادداشت برداری میکردند
_مامان نمیدونی چه مرکزخرید باحالیه حتمأ یهبار با هم بریم ،هم خیلی شیک و مدرنه و هم جنسهای خوبی داره . کلی هم کافیشاپ و
چند روز قبل ملاقاتی دوستانه داشتم . ناهار را با یکی از دوستانی قدیمی در رستورانی دنج و زیبا در درکه صرف کردم . مهری
۹ صبح روز جمعه ۲۷ دسامبر خیابان دنفورث ، تورنتو ای وای اتوبوس را از دست دادم . آخرین قدمهای پرشتاب من با رد آخرین
مامان ، مامان با تکانهای شدید دستی که به شانهام می زد از جا پریدم و صاف روی تخت نشستم . _خواب بد می دیدی
خوب می خواهم با این اعتراف شروع کنم که در دوران بچگی و نوجوانی از شغل معلمی بیزار بودم. برخلاف بیشتر بچه ها که وقتی
خوب می خواهم از اینجا شروع کنم که اشنا شدن با اقای شاهین کلانتری و شرکت در دوره های نویسندگی ایشان چقدر به من اموخت
_من همینم که هستم . _اخه چرا لجبازی می کنی ، تغییر یه عادت بد اینقدر سخته ؟ _ای داد بی داد . بابا یه
چند روز پیش یه جلسه تدریس خصوصی با یکی از بچه های سال دواردهم مدرسه داشتم . قرار بود یه جمع بندی روی نکات کنکوری
تو اخرین جلسه کلاس حضوری نویسندگی قبل از تعطیلات سال نو شاهین کلانتری بحث بر سر عدد ۳ و اهمیت ان در ادبیات بود .
کلیه حقوق متعلق به وبسایت مریم مشایخی می باشد.
آخرین دیدگاهها