تصویر سازی ذهنی و اهمیت ان در تحقق باورها

تصویر سازی ذهنی مفهومی بود که با بروز مشکلی در حوزه کاریم برایم اهمیت زیادی پیدا کرد.

بروز ان مشکل ، انگیزه ای شد تا به مطالعه و تحقیق بیشتری در رابطه با این مفهوم بپردازم .

اما داستان شروع این کند و کاو :

در یکی از سال های تدریسم در دبیرستان ، کلاسی داشتم که دانش اموزانش بیش از حد انتظار ساکت و بیشتر از ان منفعل و بی تفاوت بودند.

به ندرت سوالی از جانب بچه ها مطرح می شد و بالطبع برای پاسخگویی به پرسش های من هم داوطلب بسیار اندک بود.

بچه ها رغبتی به اظهار نظر در باره مباحث مطرح شده در کلاس نداشتند و نگاههای خاموش و دهان های بسته انها برایم سخت ازار دهنده بود.

من معلمی بودم که در تمام سال های تدریسم اساس کارم تعامل بین فراگیر و فرادهنده بود و همواره خواستار کلاسی فعال و پویا ، دانش اموزانی پرسشگر و حتی نقاد نسبت به مباحث مطرح شده ، بودم.

کلاس هایم همیشه جوی شاد و زنده داشتند و شلوغی منطقی کلاس ، نه تنها برایم ازار دهنده نبود که مرا به شوق وا می داشت تا هر چه در چنته داشتم رو کنم و از سطح کتاب فراتر روم.

البته که در دل این شلوغی ها و فضای ازاد برای بحث و مبادله نظر ، نظمی منطقی و قابل احترام جا خوش کرده بود و این برای همه ما عالی و پیش برنده بود.

خوب واضح بود ، تدریس در جو کلاس مذکور نه تنها خوشایند من نبود که برایم به سختی قابل تحمل بود.

از انواع روش ها و ترفندهای معمول استفاده کردم، سعی می کردم مرتب ریتم اهنگ صدایم را حین تدریس تغییر دهم ، متوسل به حرکات نمایشی برای فهم بهتر مباحث درسی و حتی طراحی کاریکاتور شدم و طنز و شوخی را همراه تدریسم کردم و از همه این تلاش ها نهایتأ لبخندی کمرنگ و دیدن رضایتی خاموش نصیبم شد.

عجیب بود ، تا ان موقع با مشکلی اینچنینی برخورد نداشتم ، چه باید می کردم؟

تصمیم گرفتم مشکلم را در شورای اموزشی مدرسه مطرح کنم که البته این کار برخلاف روش معمولم بود ، همیشه ترجیح می دادم مسائل داخلی کلاس را خودم رفع و رجوع  کنم، الان به این نتیجه رسیده ام که اشتباه می کردم.

خلاصه ، در اولین شورای معلم ها مسئله را مطرح کردم و از همکارها راه چاره خواستم.

برخورد همکارانم با مشکل من جالب و قابل تأمل بود.

یکی از همکاران به من گفت : مشکل تو چیه؟ از خدا بخواه کلاس ارام و بی تنشی داشته باشی ، با ارامش درست را بده و برو .

یکی دیگر از همکارها اینچنین نظر داد : شما بچه ها را پررو می کنی دانش اموز سر کلاس فقط باید بشنود و موقع لزوم به پرسش ها پاسخ دهد ، حق نقد و بحث ندارد .

و نظر همکار دیگرم این بود که : اصلا این نسل جدید بی انگیزه و بی رغبت به تلاش و کوشش هستند ، احاطه رسانه های مجازی بر زندگی انها را تنبل بار اورده .

و تنها یکی از همکاران روشی ، به نظر کاربردی را به من پیشنهاد داد ، او گفت : از همیار معلم استفاده کن به احتمال زیاد جواب می دهد .

به نظر بد نبود ، باید امتحانش می کردم.

من سه روز ، زوج هفته یعنی شنبه ، دوشنبه و چهارشنبه با این بچه ها کلاس داشتم .

برای اجرای برنامه ام روز چهارشنبه به بچه ها گفتم : از شنبه اینده برای مدت یک هفته یعنی سه جلسه ، یکی از شما همیار من خواهد بود ، در تدریس ، در بررسی تکالیف، در پرسش های کلاسی و حتی طرح سوال های کوئیز اخر هفته و تصیح ان .

کسی را به عنوان همیار انتخاب می کنم که در ارتباط با موضوع درس جدید ، مطلبی اماده کرده و در شروع کلاس ان را ارائه دهد ، بهترین مطلب و البته که بهترین ارائه دهنده در ان هفته همیار من است.

خوب ، در ابتدا روشی عالی بود ، حس رقابت در بچه ها برانگیخته شده بود و جو کلاس به ان سویی می رفت که دوست داشتم .

اماده بودم در شورای دبیران ، بعدی از موفقیتم در اجرای روش فوق گفته و از همکاری که ان را پیشنهاد داده بود تشکر کنم.

ولی این شوق و خوشحالی دوام چندانی نداشت ، هنوز به پایان دومین ماه از اجرای برنامه نرسیده بودم که کم کم بهانه شروع شد و داوطلب ارائه مطلب و مقاله اندک .

بچه ها با این بهانه که امتحان های پایان ترم نزدیک است ، حجم درس ها زیاد است یا خانواده ها جستجو در اینترنت برای مطالعه بیشتر و اموختن بیشتر را نمی پسندند و وقت تلف کردن می دانند، از انجام تکالیفی که به عهده شان گذاشته بودم سر باز زدند .

شاید هم رسیدن به مقام همیار معلم برایشان عادی شده بود و دیگر چندان جذاب نبود .

و اما وقتی برای بار دوم مشکل جدید را با همکارهایم در میان گذاشتم و جمله هایی نظیر

.از اول هم می دانستم ، این کارها بی فایده هست.

.به بچه های این دوره و زمانه نباید میدان داد ، ظرفیت ندارند.

.همان روش های سنتی عالی است ، دنبال چی هستی؟

.چه اصراری داری متفاوت با بقیه عمل کنی ؟

. اگر کسی بخواهد پیشرفت کند و موفق شود ، خودش راهش را پیدا می کند .

. تمام روش های نوین تدریس ، در حد حرف و شعار است و در سیستم اموزشی ما جایی ندارند.

را شنیدم و خلاصه ، اظهار نظرهای به ظاهر خیرخواهانه همکارها را فقط گوش دادم ، البته باید اذعان کنم همکارهایی هم بودند که با من هم عقیده و موافق تغییر و ایجاد تمایز در روش های قدیمی و سنتی بودند.

ولی مواجه من با این مشکل و البته اشنا شدن با طرز تفکر برخی دوستان ، انگیزه ای شد که من   به مطالعه بیشتر کتاب های روانشناختی رفتار و کتاب های انگیزشی برای بهبود کیفیت زندگی رو بیاورم.

یکی از موضوعات مرتبط با مشکل من ، تصویر سازی ذهنی بود . در واقع به این نکته پی بردم که بسیاری از ما ، به تصویرهای ساخته شده در ذهنمان خو گرفته و به سختی تمایلی به تغییر یا بازنگری انها داریم .

از دید بسیاری از معلم ها ، کلاس خوب و قابل قبول ، کلاسی ارام و ساکت با دانش اموزانی  بسیار مطیع و حرف شنو می باشد . و این تصویراز کلاس درس سال هاست ، در ذهن انها جا خوش کرده ، بی انکه متوجه این مهم باشند که با این رویکرد چه بر سر نسل جوان ما می اید .

و البته که پایبند بودن به این نوع نگرش و انتقال ان به نسل های بعدی ، حاصلی جز ایجاد عدم اطمینان به خود و نامأنوس بودن با نیازها و در نهایت روبرو بودن با نسلی افسرده و تحقیر شده را در پی خواهد داشت .

به هر حال ، من با مطالعه تکنیک های کاربردی در تغییر تصویرهای ذهنی اسیب زا تا حدودی موفق به تغییر ذهنیت دانش اموزان ان کلاس و بهبود رفتارهای منفعلانه انها شدم .

که پر واضح است این تغییرات به مذاق مسولان مدرسه و تعدادی از همکاران خوش نیامد.

و اکنون گذری کنیم بر مفهوم تصویر سازی ذهنی و لزوم تغییر ان با توجه به شرایط حال زندگی.

در واقع ، تصویر سازی ذهنی را می نوان ، مایه اصلی شخصیت و رفتار انسان دانست ، ما می توانیم با تغییر تصویرهایی که از گذشته در ذهن ما ساخته شده اند و شکل گرفته اند، شخصیتی جدید با رفتاری قابل قبول تر در دنیای امروز داشته باشیم.

با بروز کردن تصویرهای ذهنی و مدیریت صحیح انها ، می توانیم سبب بروز استعدادها و توانایی های جدید در خودمان شده و عملا شکست هایی را که برگرفته از افکار پوسیده و قدیمی است به موفقیت هایی عالی و در خور تبدیل کنیم.

در واقع برخی تصویر های ذهنی مخرب و محدود کننده که در ذهن ما جا خوش کرده اند ، مانع از حرکت ماشین خلاق ذهن شده و عاملی بازدارنده در حرکت رو به جلو و به سوی پیشرفت و تعالی می باشند .

جمله هایی نظیر :

نباید به ادم ها رو داد ، بیشتر ادم ها جنبه محبت دیدن زیاد ندارند.

قسمت ما از دنیا همین اندازه بوده است.

سختی و بدبختی من را خوب شناخته و همه جا دنبال من است .

از گذشته همین روش را دارم و نمی تونم تغییرش بدهم.

رویا و خیال مثل این می مونه که تو گیس باد چنگ بیاندازی تو مشتت هیچی نخواهد موند.

و جمله های بالا و هزار و یک جمله اشنای دیگر که هر روز به گوشمان می خورد، همه و همه حاصل تصویرهایی است که از خودمان ، گذشته مان ، تقدیر و سرنوشتتمان و در نهایت روش زندگی مان در ذهن ساخته ایم و همین تصویرهای ذهنی ، تمام رفتار و عملکرد ما را رقم زده و چه بسا سبب بروز ناکامی های بیشتر و ایجاد تجربه های منفی تر شود .

پس طبیعی است در دنیای پرشتاب امروز ، به فکر تغییرهایی سازنده در باورها باشیم.

با ترسیم شخصیتی “موفقیت جو” در ذهن ، شهامت خراب کردن نقش های قدیمی و ساختن تصویرهای ذهنی جدید را به دست اوریم.

تصویر ادم های شکست خورده و بی ارزش را فراموش کنیم و خود را قربانی بی عدالتی و زاییده تصادف و تقدیر ندانیم.

ما خود افریدگار شخصیت والای خویش هستیم و اعتبار افرین وجودی، که همواره با ارزش است و لایق تحسین ،پس با قدردانی از ارزش های وجودی خویش می نوان به اسانی تقدیر را تدبیر کرد و تصویری در خور و شایسته در ذهن اگاه خود ساخت .

پس بیایید با هم بیدار شویم و دست از باورهای کاذب قدیمی بشوییم و به دنبال خوشبختی همراه با تفاهم،شهامت،خیرخواهی،مناعت، اعتماد به نفس ، عزت نفس و خودشناسی گام برداریم.

باور کنید برای برنده شدن واقعی در بازی زندگی ، نیازمند داشتن نگرشی مثبت نسبت به خود و عدم رنجش از خطاهای احتمالی و داشتن باورهای سازنده و شجاعت محقق کردن انها ، را داریم و همه اینها وقتی حاصل می شود که تصویری عالی از خود و اینده و زندگی پیش رو در ذهن بسازیم و با این تصویر زیبا در مسیر نیل به اهداف مورد نظر گام بر داریم.

اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در email

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط