وقتی از تنهایی می گویم از چه می گویم

خوب من دبیر شیمی هستم و واقعیت اینه که این درس چندان اسان و راستش محبوب برای خیلی از بچه ها نیست.

از این رو ناچارم با هزار و یک ترفند ان را قابل قبول تر و البته قابل فهم تر کنم.

یکی از روش های من برای تدریس اسان تر شیمی استفاده از مثال هایی اشنا در زندگی روزانه و تعمیم انها به مفاهیم علمی است .

وقتی می خواهم خصوصیت های عناصر مختلف را توضیح دهم انها را به ادم های دوربرمان تشبیه می کنم .

مثلأ سدیم را مثل ادمی می دانم که اصلأ تنهایی را دوست ندارد .به زحمت بنوانید او را از جمع بیرون بکشید ، همه جا هست و خیلی راحت می توانید پیدایش کنید ولی اگر دلتان بخواهد تنها او را ببینید نه نمی شود . اگر هم اصرار به این کار سخت داشته باشید مجبور می شوید صورت او را زیر پوششی تیره به نام اکسید ببینید.

اما عنصری مثل ارگون ،همیشه تنهاست اصلإ دلش نمی خواهد در هیچ جمعی شرکت کند و حتی به راحتی با کسی همصحبت نمی شود .

خوب می دونید واقعیت اینه که چیزی برای مبادله کردن هم ندارد ،خودش به نظر خودش انقدر کامل و بی نقص است که نیاز به حضور در جمع و هم صحبتی با بقیه را حس نمی کند.

این میل به انزوا سبب شده خیلی سخت او را ببینید و پیدا کنید ،به ندرت با او روبرو می شوید .

اما طلا ،عنصری که او هم تنهاست و تمایلی به اشتراک عقایدش با دیگران ندارد ، شاید خیلی ها او را موجودی مغرور و از خود راضی بدانند ولی این خصوصیت ذاتی اش هست و بر خلاف ارگون اتفاقأ در جمع شرکت می کند ولی با کسی نمی جوشد و هم صحبت نمی شود .

اما برسیم به اهن ، نه به اندازه سدیم فعال و شلوغ است ،نه به اندازه طلا کم حرف و ساکت و نه مثل ارگون کم یاب و نادر .

انقدری که باید هست ، استحکام خوبی دارد ، با عناصر دیگر به خوبی ترکیب می شود و معاشرت می کند ، خودش به تنهایی هم می تواند در مواقع لزوم جایی که بهش نیاز داریم باشد و به کارمان بیاید ، البته که باید مراقبش هم باشیم تا خدشه ای به جان این عنصر خوب و پرکاربرد وارد نشود اگرنه ممکن است از درون بپوسد و نابود شود .

و حالا صحبت امروز من در باره ادم هاست .

می خواهم بر خلاف روش معمولم در تدریس امروز از عناصر به ادم ها برسم .

ادم ها و تنهابی انها .

خوب یه واقعیت اینه که ما همه احتیاج داریم زمان هایی با تنهایی برخورد کنیم و حضور او را حس کنیم ، فقط ما باشیم و تنهایی بدون حضور دیگران و این کاملأ طبیعی است .

ولی تنهایی انواع دیگری دارد و هر کدام معانی متفاوتی .

می توانیم تنهایی را به سه دسته تقسیم کنیم :

۱-تنهایی درون فردی : برخی ادم ها اصولأ دلشان می خواهد همیشه تنها باشند و از حضور در اجتماع پرهیز می کنند مثل عنصر ارگون که در بالا از ان حرف زدم .

خوب به نظرتون چرا ؟

نظر شما چیست و در باره این نوع تنهایی چه فکر می کنید ؟خوشحال می شوم با من در میان بگذارید .

ولی فعلأ نظر خودم را برایتان می گویم .

من فکر می کنم کسی که دچار خودتنهایی است نتوانسته احساس ها و خواسته های درونیش را درست بشناسد و شاید همین عدم شناخت باعث سرکوب انها شده و خوب حالا چیزی ندارد با دیگران به اشتراک بگذارد و به همین دلیل از حضور در جمع پرهیز می کند .

گاهی هم فرد انقدر دچار اشفتگی درونی ،اضطراب ذهنی و یا  خود کم بینی است که از ترس اشکار شدن انها از حضور در اجتماع پرهیز می کند .

و البته ادم هایی را هم داریم که گمان می کنند به اجتماعی که در ان زیست می کنند تعلق نداشته و خود را به در ان سطح از بلوغ فکری می بینند که هیچ کس را مناسب هم صحبتی نمی یابند و تنهایی را ترجیح می دهند و البته واقعیت این است که این احساس گسستگی با دنیای بیرون و این حس عمیق تنهایی در نهایت باعث می شود فرد با خودش هم احساس سردرگمی و گمگشتگی کند.

۲- تنهایی بین فردی : در این نوع تنهایی ،فرد در جمع حضور دارد ولی موقعیت او و شرایط خاص زندگیش او را از رابطه منطقی و متعادل با ادم ها دور می کند و در نهایت فرد در جمع هم احساس تنهایی می کند.

مثلأ مهاجرت به کشور دیگر و ندانستن زبان ان کشور و یا عدم اطلاع درست از قوانین و اشنا نبودن به مهارت های اجتماعی سبب سکوت در جمع و احساس تنهایی شدید می شود .

گاهی هم به ناچار مجبور به حضور در جمعی هستیم که هیچگونه سنخیتی با انها نداریم و حرفی برای گفتن نیست و این امر سبب ایجاد حس ازار دهنده تنهایی در ما می شود .

۳- تنهایی وجودی: داستان این تنهایی کمی متفاوت تر از دو نوع دیگر است .

این تنهایی در ذات ما وجود دارد و اتفاقأ نمود بیرونی ندارد.

گاهی اوقات ما از خودمان ، از ضعف هایمان از درگیری های درونیمان و حتی از شناخت بیشتر خودمان می ترسیم و همین ترس ها سبب می شود از ادم درونی مان فرار کنیم و او را تنها بگذاریم .

و با حضور غیر متعارف در جمع های مختلف با صحبت های غیر ضروری و حتی پراکنده گویی و با برقراری روابط غیر معمول و موجه تلاش می کنیم حواسمان را از این تنهایی وجودی و ترس حاصل از ان پرت کنیم .

ترس حاصل از حس کردن این تنهایی.

و شاید این تنهایی بدترین و ازار دهنده ترین نوع تنهایی باشد .

و در پایان کلام ، روبرو شدن با تمام تنهایی ها سخت و اضطراب اور است اگر به شکل عادت همیشگی در بیایند و در زندگی روزمره ما جایی ثابت پیدا کنند ولی تنهایی وجودی و رویارویی ناگزیر با ان نه تنها اضطراب اور که خطرناک است .

رسیدن به اگاهی وجودی درست ،داشتن روابط سالم و صحیح و تغییر نگرش ما از مغهوم تنهایی می توانند ترس ناشی از تنها ماندن را از بین برده و حتی در مواقع لزوم ان را خواستی و راهگشا هم بکنند .

به هر حال گاهی تنها بودن هم خوب است ولی تنها گذاشتن ادم درونیمان نه ، هیچ وقت خوب نیست.

یادمان باشد انسان ها تنها معجزه هایی موقت در زندگی ما هستند ولی ادم درونیمان اصیل ترین و همیشگی ترین معجزه خلقت برای ما است .

او را دوست داشته باشیم و در همه حال مراقب احوالش باشیم.

اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در email

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط